به بهانه روز ازدواج فرصتی فراهم شد تا گفتگویی داشته باشیم با دکترعلیرضا شیری، پزشک و آموزشدیده روانشناسی یونگ از دانشگاه آکسفورد، مدرس دانش خانواده در دانشگاه تهران و نظریه شخصیت و نوروسایکولوژی در دانشگاه قزوین و دبی و نیز مدیرمسئول مجله ازدواج مثبت.
درباره بالا رفتن سن ازدواج بسیار گفتهاند و شنیدهایم. نظر شما در این باره چیست؟
چندی پیش یک اتفاق جامعهشناختی در ایران رخ داد که محصول تغییرات جمعیتشناختی (DEMOGRAPHIC) بود؛ نسبت جمعیتی-سنی تغییراتی کرد؛ و هم زمان تغییرات جهانی نیز اتفاق افتاد که این دو منجر به تغییر در «سبک زندگی» ایرانیها شد.
امروزه دیگر ازدواج تنها گزینه بعد از ۲۰ سالگی یک جوان نیست که عمرش را بگذراند. جوانان گزینههای مختلف لذتبخشی مانند اشتغال و ادامه تحصیل را در کنار گزینه ازدواج میبینند که موجب میشود ازدواج به تعویق بیافتد. بنابراین چه خوشمان بیاید، چه نیاید، با پدیدهای به نام «سبک زندگی مجردی» مواجه شدیم؛ بخواهیم یا نخواهیم، باید بپذیریم سبک زندگی مجردی وجود دارد که ممکن است با خانواده و یا بدون آنها باشد؛ تجربه ملموسش برای خوانندگانمان، زندگی دههاهزار دانشجوی دور از خانواده است که نوعی زندگی مجردی محسوب میشود؛ پس این اتفاق افتاده، اما متاسفانه ما نه نامی از آن میآوریم و نه به آن پرداختهایم و اگر هم میگوییم مجردی، نوعی بار منفی در ذیل آن وجود دارد.
این پدیده یک تهدید است؟
به دلایل مختلف تهدید هم میتواند باشد، مثلا تهدیدهای جمعیتی و یا شکاف نسلی بین پدر و مادرها و فرزندان یا خانوادههای کمتر از ۴ نفر، اما نباید از تبیین چنین پدیدهای بترسیم؛ اتفاقا برعکس تصور برخی که فکر میکنند زندگی مجردی فقط در خوشگذرانی و بیبرنامگی خلاصه میشود باید بگویم زندگی مجردی خوب و سالم بیشتر از نقطه مقابل آن است، مثلا دختری که ۳۰ ساله است و ازدواج نکرده و ممکن است فرصت مناسبی برای ازدواج هم نداشته باشد، هیچ مشکلی خاصی ندارد، سالم زندگیاش را اداره میکند و ۵ کارمند نیز دارد؛ این آدم حتی اگر ازدواج هم نکند حداقل از بسیاری از فرصتهای موثربودنش در زندگی محروم نشده. البته توجه داشته باشید بنده فقط این موضوع را تبیین میکنم و نه تشویق؛ چراکه بخواهیم یا نه این اتفاق افتاده، اما باید نسبت این نوع زیستن را با زیستن با ازدواج درآورد.
من معتقدم از یک مجردی سالم میشود به ازدواج سالم هم رسید؛ کسی که توان اداره زندگی مجردی را دارد، قطعا بهتر میتواند زندگی متاهلی را مدیریت کند؛ بنابراین بازهم به نفع ازدواج است، ولی یک خطر وجود دارد و آن مسئولیت و قواعد اجتماعی و قانونی ازدواج است که ممکن است فرد هرگز به آن تن ندهد که این نیز دلایل مختلفی دارد.
ازدواج کار سختی است، با توجه به همه مواردی که در بالا رفتن سن ازدواج به آنها اشاره شده مانند نیافتن مورد مناسب، موانع اقتصادی، تمایل به ادامه تحصیل، ترس از شکست و تعهدهای بعدی و... ازدواج در مجموع کار دشواری است، مانند دانشگاه رفتن است که بعد از قبولی در کنکور ورودی تازه باید واحدهای درسی را بگذراند و اتفاقا ترم به ترم سختتر هم میشود، بنابراین هم ورود به آن کار سادهای نیست و هم تداوم آن دشوار است. موفق بودن در آن نیازمند کسب مهارتهای همسر بودن است. در مجله ازدواج مثبت که اولین نشریه تخصصی ازدواج است و در پاییز به لطف خدا منتشر میشود، یک مقاله کار کردهایم که پرداخته به اینکه ازدواج سال ۸۸ به صرفهتر بوده از نظر اقتصادی یا سال ۹۲؟ این یکی از آن موانع است و مهم هم هست، اما موضوع فقط به همین خلاصه نمیشود.
برای کنار آمدن با سختیهای هماهنگی در زندگی چه باید کرد؟
اگر ما ۵ حوزه در زمینه مهارتها تعریف کنیم با عناوین ارتباط، انتخاب، ازدواج، امتداد و انصراف؛ حوزه دوم که انتخاب است دشوار است. ازدواج هم به لحاظ هزینههای اقتصادی و کمالگرایی و وسواس در انتخاب سایر مواردی که به آن زیاد اشاره میشود دشوار است و اتفاقا جوانها در امتداد هم بسیار ضعیف هستند و باید خود را در این زمینهها تقویت کنند.
یعنی مهارتهای همسری را نمیدانند؟
مهارتهای همسر بودن را نمیدانند؛ چه برسد به همسرداری! ابتدا باید خودمان انسان باشیم و بعد در نقش همسری خوب ظاهر شویم. علاوه بر سیاهنماییهایی که مطرح شد، باورهای ما هم از ازدواج غلط است؛ مثل دوندهای که آمده به پیست دو میدانی با مانع، اما چون اطلاعی از موانع نداشته، وقتی با آنها برخورد میکند تعجب میکند؛ بنابراین، باید از ابتدا میگفتیم که ازدواج پیست دوی با مانع است که هر مانع، موجب سرخوردگی او نشود؛ باید تصورها را واقعی کرد.
ممکن است به سایر مواردی که مانع حرکت به سمت تشکیل خانواده است اشاره بفرمایید.
توجه داشته باشید که همه ما با تصویرهای ذهنیمان (mental image) زندگی میکنیم؛ تصویر ذهنی که در ما از زندگی متاهلی شکل گرفته چگونه تصویری است؟ معمولا تصویر خوبی در برابر زندگی مجردی ارائه نشده و بیشتر سیاهنمایی شده است، چند رمان، فیلم و شعر درباره رابطه متاهلی خوب و عاشقانه میتوانید نام ببرید؟ متاسفانه هنر بیشتر به عشقهایی که به وصال نرسیده و خیانت و جفای یار و... پرداخته است؛ از سوی دیگر ما ایرانیها اعتقاد داریم شیرینیهای زندگیمان را نگوییم، بنابراین بیشتر سیاهنمایی میکنیم و یاد گرفتهایم قسمتهای خوب را نگوئیم.
شاید از ترس چشم خوردن نمیگوییم!
شاید! حتی اگر کسی بپرسد چه عطری زدهای میگوییم یک عطر شاه عبدالعظیمی! از بیان بعضی مسائل پرهیز میکنیم. در اروپا بیشتر روی این مورد کار شده و سعی میشود چهره مثبتی از خانواده مثلا همراه فرزندان ترسیم شود. البته نباید تصویر روتوش شده و غیرواقعی ارائه شود، اما رعایت این تعادل در این مورد بسیار مهم است.
با توجه به افزایش آمار طلاق و دیدن دوست و فامیل و همکار که گهگاه با موضوع مهریه و دادگاه و کشمکشهای قانونی دست به گریبان هستند این سیاهنمایی تأیید نمیشود؟
آن سیاهنماییها هم چندان واقعی نیست. حتی اگر کسی زندگیاش به آنجا رسیده بازهم روزهای خوبش را هرگز برای شما تعریف نخواهد کرد.
و این سوال وجود دارد که اگر زمان به عقب برگردد بازهم زندگی متاهلی را انتخاب مینماید؟
بله؛ حتی بعضی با وجود رابطه عاطفی دوم و ابراز سردی و نارضایتی از زندگی قبلی بازهم آن زندگی اصلی را رها نمیکنند؛ اگر نزدیکتر بشوید میبینید زندگیشان چندان هم بد نیست و تعطیلات و سفر و ایام خوبی باهم دارند؛ اما فقط سیاهنمایی میکنند، شیرینیهای رابطه متاهلی گفته نمیشود. رسانههای ما هم که نقش مهمی در این تصویرسازی دارند به مذاق عامه حرکت میکنند و ذائقهسازی متمدنانه را رها میکنند.
به نظر شما آیا واقعا تمایل به ازدواج وجود ندارد یا تمایل در دل دختر و پسر مجرد هست و دسترسی به ازدواج دشوار شده؟ مثل دشواری پیدا کردن کسی که همسانی نسبی داشته باشد و به دل بنشیند و سایر موارد هم زمان اتفاق بیفتد؟
این بحث کمی کلیشهای است و کمکی به ما نمیکند، مثل این که بگوئیم همه دوست دارند پول داشته باشند! البته درست است که تمایل به ثبات رسیدن خصوصا در دخترها وجود دارد اما چیزی که وجود ندارد بلوغ است؛ برای ازدواج به شش بلوغ نیاز داریم که حداقل باید متوسطی از این آنها وجود داشته باشد؛ بلوغ شخصیتی، عاطفی، اجتماعی، مالی، جنسی و معنوی.
کمی به عقب برگردیم؛ پیش از ازدواج جوانان معمولا در چه سنی به متوسطی از این بلوغها میرسند؟ دیده میشود که حتی در شهرستانها پسر ۲۸ ساله مادرش صبحانهاش را میدهد! وقتی زندگی کردن، کار کردن و حتی رانندگی کردن پسری مسئولانه نیست چگونه میتواند زندگی مسئولانهای داشته باشد.
سایر مواردی که از نظر شما در بالا رفتن سن ازدواج موثر چیست؟
مورد بعدی که میتوان اشاره کرد آن است که در جامعه ما چیدمان به صورتی است که بلوغ اجتماعی و مالی پسر معمولا دیرتر از دختر اتفاق میافتد؛ پسر تا بخواهد دانشگاه برود و بعد سربازی و... عملا تا ۲۶ سالگی آمادگی ازدواج ندارد، اما دختری هم سن او در ۲۶ سالگی وزن اجتماعی سنگینتری دارد و این قد کوتاهی اجتماعی پسر در برابر دختر با همین نسبت پیش میرود؛ بنابراین پسر سعی میکند هنگام ازدواج با دختری که به لحاظ جایگاه اجتماعی در حد خودش باشد ازدواج کند و طیفی از دختران خوب موفق بدون همسر میمانند. اتفاقی که در مورد دختران دهه ۶۰ افتاد.
مورد دیگر آن است که پسر چه چیزی دارد که به دختر نشان دهد که به چشم آنها بیاید؟ تامین مالی؟ آزادی؟ رفت و آمد؟ امکانات؟ سفر؟ همه اینها را دختر در خانه پدرش هم دارد. پسر چه چیز خاصی به دختر میتواند بدهد؟
عشق!
این در مورد ازدواج مفهمومی خاص است، مغز انسان همه چیز را در طول زمان عادی میکند؛ هیجان اولیه هم کم کم عادی میشود. بنابراین باید تعریف عشق را عوض کنی تا بتوانی با آن لذت ببری. باید به این نکته توجه داشت که ازدواج هم مثل بستنی یخی است، اگر بخواهی آن را تماشا کنی از دور بهتر است که در فریزر بماند، اما اگر بخواهی از آن استفاده کنی باید بپذیری که کم کم آب میشود و شکل و فرم اولیه را از دست میدهد. اگر بخواهی عشقت منبع الهام باشد و... همان در یخچال باید باشد، ولی وقتی میآید در ازدواج کارکردش تغییر میکند.
اگر چه هیجان فروکش میکند، ولی التهابهای اولیه کم کم به محبت تبدیل میشود و عمیق تر می شود اینطور نیست؟
در سهگانه هیجان و صمیمیت و تعهد، هیجان کم میشود، ولی صمیمیت بیشتر میشود. اگر مراقبت اتفاق بیفتد، چون با شناخت نقاط تاریک شخصیت طرف بیشتر نمایان میشود، ولی به هر حال گریزی نیست و باید این مسیر طی شود؛ جوانان ما دنبال راههای کوتاه و میانبر برای خوشبختی هستند، دنبال یک شبه پولدار شدن، دانشجوها دنبال جزوههای فشرده و کوتاه میگردند، همسران واقعا دنبال ۷ نکته برای خوشبختی هستند! خندهدار است که با ۷ نکتهای که بر فرض حتی اگر درست هم باشد، زندگی کسی دگرگون شود! این نکات ممکن است به شخصیت و مشکلات شما هیچ ربطی نداشته باشد. نمیتوان یک نسخه کلی برای همه پیچید. گویا همسران نمیخواهند هزینه رشدشان را پرداخت نمایند.
روابط آزاد و یا اگر در چارچوب باشد ازدواج موقت، به نظر شما در بالا رفتن سن ازدواج تاثیر دارد؟
ازدواج یکی از راههای برطرف کردن نیاز جنسی است؛ بدترین کار آن است که کسی فقط برای ارضای غریزه جنسی بدون رسیدن به سایر بلوغها ازدواج کند، البته نمیتوان به راحتی راهحل ارائه داد؛ ولی در انتخاب بین فحشا، روابط آزاد و ازدواج موقت قطعا ازدواج موقت بهتر است. چون قانونمند است و حداقل به لحاظ رعایت حقوق زنان و مسائل ساده بهداشتی قابل اطمینانتر است. البته توجه داشته باشید که مقوله فحشا (تنفروشی) با روابط آزاد کاملا فرق میکند و باز دقت کنید که نگاه اجتماعی با فردی فرق میکند، اگر فردی نگاه کنید نمیتوانید این موضوع را هضم کنید و ازدواج موقت را برای یک خانم بپذیرید؛ در مقایسه بین ازدواج دائم و موقت برای خانم معلوم است که همه میگویند دائم! اما برای حفظ سلامت و مصلحت جمعی باید پذیرفت که عده اندکی آسیب ببینند.
در مقایسه با پرهیز، تقوا، خودداری، سرکوب و ازدواج موقت کدامیک از نظر شما انتخاب بهتری است؟
ازدواج موقت؛ البته ازدواج موقت در برابر ازدواج دائم فاجعه است؛ چراکه مسئولیتی وجود ندارد و ظاهرا خوش هم میگذرد، هرچند به لحاظ روانی شبیه همان روابط دوستی است؛ بنابراین خانواده که اولین نهاد اجتماعی است که میتوان در مورد آن برنامهریزی کشوری کرد زیر سوال میرود، فرزندآوری تهدید میشود، خصوصا برای خانمها که فاجعه است.
مدتی است که ازدواج موقت از طرف برخی ترویج میشود، البته به بهانه مبارزه با فحشا.
البته فقط نیت مهم نیست شیوه اجرا هم مهم است، غالبا مشتری این گونه طرحها بیشتر متاهلها هستند متاسفانه!
یکی دیگر از تهدیدهای روابط خانوادگی روابط صرفا عاطفی است که بین بعضی مردان متاهل و خانمی به وجود میآید، و خودشان اعتقاد دارند به دنبال همان منبع الهام فروکش کرده در رابطه همسریشان هستند و نه روابط جنسی! نظرتان در مورد این روابط چیست؟
نمیتوان گفت که تعداد این افراد زیاد است و یا نسخه کلی برای همه پیچید، اما معمولا مرد در این گونه روابط به دنبال سکس است و شاید این ترفند شکارش باشد، به هر حال آدمها با هم تفاوت دارند.
البته عدهای که روابط جنسی در بیرون از خانواده را توصیه میکنند برخی به فکر تحکیم بنیان خانواده هستند، هرچند شخصا با این موضوع موافق نیستم اما توصیههای آنها صرفا در راستای مبارزه با تکریم زنان نیست، بلکه اعتقاد دارند مرد با انرژی دوباره به زندگی برمیگردد و این به نفع خانواده است.
من به یک جامعه بالغ اعتقاد دارم؛ به هر حال باید هر کسی از هزینههای هر رفتاری باخبر باشد؛ اگر میخواهد دنبال رابطهای برود باید هزینههایش را هم پرداخت کند. به طور کلی نمیتوان نسخه برای همه پیچید که همه باید ازدواج کنند، هیچ کسی نباید رابطهای داشته باشد و... در آلمان حدود ۳۰ درصد زنان ازدواج نمیکنند و این به معنی بیمار و افسرده بودن آنها هم نیست.
فکر نمیکنید پیچیده شدن آدمها و دقت و وسواس در انتخاب و دوره آشنایی سه تا شش ماهه که معمولا مشاوران توصیه میکنند موجب کمتر شدن احتمال ازدواج میشود؟ چون در این دوره قطعا نقاط تیره شخصیت طرف مقابل بیشتر بروز میکند. سبک انتخاب و یا آگاهانهتر شدن انتخاب از نظر شما چقدر تاثیر در اتفاق افتادن یا نیفتادن ازدواج دارد؟
بسیاری از انتخابهای ما خیلی آگاهانه نیستند، اساسا ازدواج نمیتواند اینقدر آگاهانه باشد. ازدواج کمی شبیه خوردن کله پاچه است که نباید خیلی در آن دقیق شد، چون ممکن است مویی هم در آن ببینید، یا مثل دیدن تصویرهای سه بعدی که وقتی خیلی دقیق بشوی، نمیتوانی آن تصویر مطلوب را ببینی. دقت در انتخاب خوب است، ولی نباید دچار افراط و تفریط شد. ضمنا نمیتوان به دختر ۳۲ ساله توصیه کرد که شش ماه با کسی وارد دوره آشنایی شود، چون معمولا خانوادهها سخت با این مسائل کنار میآیند. ضمنا نمیتوان عدد و فرمول خاصی داد، من به کیفیت آشنایی اعتقاد دارم و البته وقتی سن خانم بالا میرود این اعداد جوری طراحی به نفع مردهاست.
به نظر شما سرکوب غرایز در طولانیمدت ضرر جسمی یا روحی دارد؟ و بین تبعات روابط پیش از ازدواج از جمله تنوعطلبی، ماندگاری تصاویر ذهنی که ممکن است منجر به مقایسه پس از ازدواج شود، عدم تمایل به ازدواج دائم، استرس رابطه پنهانی و ترس از زیر سوال رفتن اعتبار اجتماعی و... کدام را توصیه میکنید؟
نمیتوان نسخه کلی برای کسی پیچید و معمولا این گونه ارتباطها چندان آگاهانه و مدبرانه اتفاق نمیافتد.
گاهی برخی موارد مانع از شروع رابطه آشنایی میشود مانند پرسیدن سوالهایی از طرف مردها درباره جزئیاتی که توضیحش برای دختر سخت است و یا درباره روابط جنسی و حتی داشتن رابطه قبل از ازدواج، آیا این خواسته معقول است؟
خیر، لازم نیست حتما با کسی در موردی صحبت کنیم تا به نتیجه برسیم. میتوان از حرکات و شوخیها و زبان بدن فرد خیلی موارد را دانست.
درگیری بین سنت و مدرنتیه به نظر شما از دلایل بالا رفتن سن ازدواج هست؟
بهتر است بگوئید سنتی و غیرسنتی، چون تمام ارمغانهای زندگی مدرن لزوما کارآمد نیستند. باید افراد را دستهبندی کرد و در این مورد نظر داد.
همجنسگرایی، همخانگی، خودارضایی و... رابطهشان با بالا رفتن سن ازدواج چیست؟
اینها بحثهای مفصلی است و هر کدام جای صحبت دارد ولی ازدواج اینها را حل نمیکند. سوال سوال درستی نیست، بحثهای مطرح شده فردی و ازدواج یک موضوع اجتماعی است.
چه باید کرد؟
میتوان برای نسل بعدی فرهنگسازی کرد برای ازدواج در سنین پایین اما نه بدون آگاهی دادن و نه پیچیدن نسخه کلی و توصیه به ازدواج برای همه.